نخودچی زاده گفت: مامان من کجا بودم اون روز؟
گفتم هنوز به دنیا نیومده بودی عزیزم. من و بابایی از خدا میخواستیم یه پسر مهربون بهمون هدیه بده
کم نیاورد که!!! برگشت گفت: ولی شکمت یه سوراخ داشت، من داشتم میدیدم از اونجا(((:
من و این ......برچسب : ششمین, نویسنده : maanvino بازدید : 151 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 0:29